حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

به یاد آن شش نفر

شش سرباز در مرز مردند

شش سربازی که پارتی نداشتن تا جای بهتر بیافتن

هرکس ذره ای به تاثیر مستقیم پارتی در محل سربازی شک داره قطعا داخل پادگان نیومده چون اصلا روز اول خودشون میپفتن هرکی پارتی داره این قسمت وایسته و هرکی نداره اونور وایسته

شش سربازی که ماه های قبل هر توهین و فحش داد و بیدادی شنیدن تا "مرد" بشن

اخه میدونید چیه؟ نه حضرت علی به اندازه مسئولین ما دلسوز بود تا با عربده و فحاشی جوون ها رو مرد کنه

و نه پیامبر به ذهنش رسیده بود که با چرت و پرت گفتن و عربده کشی و فحاشی میشه مرد بار اورد

حضرت علی هم مرد نبود چون پیامبر که فرماندهش توی جنگ ها بود سرش عربده نمیکشید و سرش داد نمیزد

اما حسن و امام حسین و ... هم همینطوری بودن

اینا همه افسانه ان اصلا

منطقی نبودن

علمشو نداشتن

شش سربازی که پدر مادرهاشون نمیفهمیدن نباید توی یه کشور عقب افتاده با یک نظام مریض بچه دار شد

چ پسر چ دختر هر دو ضربه میخورن

شش سربازی که با ارزوی یه زندگی ازاد رفته بودن تا بتونن حقوق اولیه به عنوان یه شهروند ازاد رو داشته باشن

ماشین برونن و سند به نام بزنن و ...

شش سربازی که میخواستن مثل یه ادم معمولی زندگی کنن رفتن و در ارزوی زندگی "عادی" مردن

شش مردی که از خیلی از اقایون و اقازاده ها مرد تر بودن

دیروز شش مرد لب مرز ایران مردن

شش نفر با فکر کار ، عشق ، فرزند ، ازادی راه رفتن در خیابون های پر ریزگرد و الاینده ، جون دادن

دیروز یک نقطه سیاه دیگه هم به کارنامه نظام وارد شد

"و نمیشونود حرف حق را ، انان که شکمشان از حرام پر شده است" (مراجعه بشه به سخنان حضرت امام حسین ع در کربلا)

از صمیم قلب دعا میکنم هرکس درد نهفته در این متن رو نمیفهمه ، به دردی مشابه مبتلا بشه تا دفعه دیگه هر غلطی که در این کشور اتفاق میافته رو با منطق بی منطقیش توجیه نکنه

منبع :

http://www.presstv.ir/DetailFa/2017/04/26/519580/Iran-border-guards-Sistan-and-Baluchestan

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما

98

اول از همه اینکه من همین تهران افتادم

جاش بماند

خیر سرمون گفتیم که اطلاعات نظامی رو لو نخواهیم داد :-| حالا انگار چ اطلاعاتی داریم :-D

بعد اینجا که من افتادم دو سه روز اول میرفتیم از ساعت هفت میشستیم توی لابی تا ساعت 2 بعد میگفتن خوبه دیگه برید :-D

به همین صراحت

یعنی کلا سرکاری بود ، حالا تازه اوضاع ما خوب بود یکی از بچه ها رو امروز دیدم میگفت من هنوز "ول در یگانم"

ول در یگان همونطور که از اسمش پیداست فردی هست که هنوز تکلیفش روشن نشده و در یگاه ول میچرخه :-D

خلاصه بعد چند روز مارو بردن و ازمون عقیدتی گرفتن ، از 100 نمره بود من شدم 98

بالاترین نمره شدم :-D

هر کس ازمون میداد از اتاق میرفت بیرون و نفر بعدی میومد

من که ازمون دادم دیگه نذاشتن از اتاق برم بیرون گفتن تو دیگه از خودمونی بشین همینجا

خلاصه اینگونه شد که من با این روحیه انقلابی شدم عقیدتی سیاسی

حالا عقیدتیش خوبه ولی اخه سیاسی اخه؟!

عقیدتی چندتا اتاق داره یکیش پر اسناد مهمه

بعد تو این اتاق هیچکس نیست به جز یه سروان ، منو انداختن کنار اون :-|

این اتاقه نباید هیچوقت خالی بشه تا اگر چیزی کم و کسر شد خِر اونی که تو اتاق بوده رو بگیرن

این جناب سروان ما هم صندلیشون میخ داره ظاهرا ، نمیشینه سر جاش

من هفت صبح تا دو بعد از ظهر تو انفردایم انگار ، لامصب اخرش زخم بستر میگیرم :-D

والا کار نداریم که همهاش نشستیم همینجوری تا دو بشه

من دیگه اونجا برنامه میریزم میام خونه عملیش میکنم

فلش کارتم میبرم ، چهار سری فلش کارت زبان دارم فردا اولیش تموم میشه :-| یعنی در این سطح از بیکاری به سر میبریم

امروز سروان هم نبود ، هی دست میذاشتم رومیز میخوابیدم بعد دستم خواب میرفت خودم پا میشدم رو اون یکی دستم میخوابیدم :-D

انقدر در پوزیشن های مختلف خوابیدم دیگه خسته شده بودم

گفتم در جریان باشید به عنوان یه سرباز دارم به مملکتم " خدمت " میکنم و قدردان چرت ها و زبان خوندن هام هم باشید

قدر دان مسئولین هم باشید که روزانه میلیاردها دارن هزینه میکنن تا سرباز ها رو اموزش و سازمان دهی کنن

سپاااااااااااااااااس جناب ها (سربازی رفته باشید متوجه منظور این نوع سپاس میشید)

خلاصه اینجوریاس

اوضاع از اموزشی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بهتره

کارا پیش میره

به امید خدا اخر هفته اولین بخش پک آموزشیم رو  تموم میکنم و داخل هفته اینده توی فرانش انتشار میدم

سایت خودم هم میاد بالا و نسخه فیزیکیش هم توی سایت خودم میفروشم و ادرسشم میذارم

کنارش یه پروژه دیگه هم هست که درگیرشم که قبلا در موردش صحبت کردم و سایت سرخابی هست

فعلا کارا همیناس

به علاوه تمرین رانندگی دیگه

گواهی گرفتم و ابروی هرچی گواهی نامه درا هست بردم :-D

شطرنجیم کنید

برم شام بخورم

دعا کنید توش شیشه نباشه :-D

روزگارتون پر از خنده حلال

یاعلی

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نیما

قققققــِــرچ

من عاشق آبگوشتم

دیشبم شام ابگوشت داشتیم

لقمه اول رو زدم دیم یه چیزی "قققققــِــرچ" صدا داد

گفتم سنگه ، یه گاز دیگه ، "قققققــِــرچ"

لابد باقی سنگس که دفعه اول خوردش کردم ( :-D )

اقا سومی رو هم زدیم ، بازهم همون "قققققــِــرچ"

گفتم استخونه لابد

اقا به حول قوه الهی قورتش دادم رفت پایین

رفتم سراغ لقمه بعدی و باز هم همون "قققققــِــرچ" مسخره

گفتم بذار سنگه رو در بیارم به مامان بگم دیگه این دفعه شاهکار کردی

اقا در اوردم دیدم این سنگ نیست که

ظاهرا جنس گوسفندش خیلی خورده شیشه داشته :-D

توش شیشه بود :-|

حالا چجوری شیشه رفته بود اون تو رو نمیدونم ولی خلاصه ما شیشه هم خوردیم

خواستم بگم در جریان باشید که با همچین موجودی طرفید

من و از احمدی نژاد نترسونید :-D  من پوست کلفت تر از این حرفام

حالا باحالیش اینه الان هم نشستم دارم باقی همون گوشت کوبیده رو میخورم :-D

تا "قققققــِــرچی" دیگر خدا نگهدار

پی نوشت : بخ مدت حدود 72 ساعت قرار بود که رای رو سفید نندازما

گفته بودن محمود جونم داره میاد

عشقم رو رد صلاحیت کردن

میخواستم بهش رای بدم ، به نظرم راحت توی هر سال یک دهه از عمر جمهوری اسلامی کم میکنه :-D

خیلی دوستش دارم

صد و بیست سال عمر پر ذلت کنه :-D

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما