حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

بلاگر غیر فعال

اسم این روزهای منه

یک شنبه به عنوان تاریخ اعزام معین شده و من سعی دارم اصل کارهام رو تا قبل از یک شنبه تموم کنم

هرچند همون یکشنبه اونجا نگهمون نمیدارن

میریم بعد برمون میگردونن که برید لباس هاتون رو درست کنید و اسمتون رو بدوزید روشونو از این کارا

ولی به هر حال من سعی دارم تا قبل ازیکشنبه کارها تموم بشه

بماند که یکی از سایت هایی که قبلا طراحی کردم بهش حمله شد والان من احتمالا مجبور میشم براشون دوباره طراحی کنم که میمونه برای بعد یکشنبه و این خودش داستان مفصلی داره

حداقل یک روز کامل کاری (7 - 8 ساعت) وقت میگیره

حالا به هر حال اینجوریاس اوضاع

دوستان مطالب میذارن دلم میخواد بخونم ولی یه مقدار این شلوعی اجازه نمیده

دوتا مطلب هم دلم میخواد قرار بدم که اونا هم نذاشتم هنوز

ایشالا تا یکشنبه همه مطالب رو میذارم و مطالب دوستانم میخونم

کارا رو روی روال میندازم

مشکلی نیست

به امید خدا

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما

کار اداری

انصافا هر جور فک میکنم من به درد کار اداری نمیخورم
یه صبح تا شب که بشینم ویدیو ضبط کنم یا سایت طراحی کنم گذر زمان برام کند نمیشه
ولی عوضش یه روز ساعت نه وارد «توسعه دیدار» میشدم تا ساعت یک بشه جونم بالا میومد
من دیوونه میشم جای اداری کار کنم

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

پک اموزشیم

پک اموزشیم خیلی درگیرم کرده

دلم میخواد عالی باشه

کامل باشه

ارزون هم باشه

ولی متاسفانه ارزون بودن باعث میشه مردم فکر کنن ارزشش رو نداره پس خیلی هم نمیشه ارزون داد ولی خوب قیمت رو یه کم میبرم بالا بعد میام از پولی که از ملت گرفتم چیزای اضافی میگیرم به خودشون میدم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

فشار قلب

والا فشار قبر رو تجربه نکردم و نمیدونم چیه

ولی اگر مثل فشار قلبی باشه که گه گاه تجربه میکنم پس واویلا

من کلا اینستاگرامم رو پر کردم از صفحات مربوطبه موفقیت و ... در کنارش هم چند صفحه مذهبی و چند صفحه هم دوستان و ...

همینا رو فالو میکنم کلا

بین این صفحات مذهبی یکی از دوستان که حاج اقایی هستن ساکن سوئد اگه اشتباه نکنم ، یه عکسی گذاشته بود و یه مطلبی هم زیرش

چیزی مهم بود برام عکسش بود

طوری که حتی متنش رو نخوندم ، یعنی نتونستم بخونم ، به خاطر همون فشار قلبی که میگم

کلا روی این صحنه ها حساسم

عکسش ، تصویر یک بچه ای بود با سر و روی کثیف که با سر پایین داشت زیرزیرکی به دوربین نگاه میکرد

یک قطره اشک از چشمش داشت میومد و اون یکی چشمش هم داست با ساعدش پاک میکرد

توی همون دستی که با ساعدش داشت چشمش رو پاک میکرد یک خوشه انگور هم بود

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

پازل گمشده ی معمای شاه

خنده ام میگیره واقعا

توی معمای شاه خوابایی که شاه میدیده رو نشون دادن

بعد هیچ صحبتی از دست نشانده ی حضرت امام ، ایت الله خلخالی نشد

برید سرچ کنید ببینید چه دست گلی بوده

۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
نیما

شیوه برنامه ریزی برای موفقیت

واقعا چطوری باید برنامه ریزی کنم برای موفقیت؟

به نظرم مهم ترین چیز داشتم عادت های خوب برای موفقیت هست

نمونه اش اینکه ادم به انجام کارهایی داشته باشه که باعث تکمیل کارش بشه

مثلا من عادت داشته باشم موقع ناراحتی بشینم وب طراحی کنم یا مطالعه کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

کاااااااااااملا اتفاقیه

وجود کاراکترهای دوست داشتنی و صد البته یهودی توی فیلم و سریال های هالیوودی رو میگن

یه مدت برام سوال بود خود مردم اسرائیل در مورد کارایی که با فلسطینی ها میکنن چه فکری میکنن که یه ویدیو یوتیوب دیدم و پستی هم دربارش نوشتم

حالا سوالی که برام پیش اومده اینه که مردم آمریکا در مورد وجود این همه کاراکتر محبوب یهودی توی فیلم هاشون چ فکری میکنن؟

کشوری که مسیحی هست و بعد از مسیحی ها بیشتر آتئیست ها توش جولون میدن و خود نمایی میکنن ، چرا باید توش اینقدر یهودی ها پررنگ باشن؟

راس و مانیکا در اواخر سریال خیلی ریز اشاره میشه که نصبت های یهودی دارن

در ضمن کلا هروقت میخوان برن بیمارستان هم یه بیمارستانی میرن که توی اسمش اسرائیل داره!!!

جیک پرالتا نقش اول سریال بروکلین ناینی ناین یهودی هست

هاروارد توی بیگ بنگ و ....

انقدر زیادن که بخوای بنویسی خودش یه کتاب میشه

من فقط موندم خود مردم امریکا در این باره چی فکر میکنن

هرچی هم سرچ زدم چیزی پیدا نکردم

یعنی چی اخه

مثلا شما فرض کن تو کشور ما نقش اول و دوم معروف ترین فیلم و سریالا زرتشتی باشن

یا اصلا همین یهودی

اخه یعنی چی

ممکلت اکثریت مسلمون شیعه بعد انقدر یهوی و زرتشتی توفیلمامون؟

غیر طبیعی نیست

من موندم واقعا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

یمانی و حرمت قیام

من ماجرای حرمت قیام رو خیلی وقته دنبال میکنم

اوایل نصبت به درست بودنش شدیدا مقاومت میکردم و با قضیه داعش و ... مقایسه اش میکردم ولی وقتی منطق پشتش رو دیدم واقعا کم اوردم و کوتاه اومدم و قبولش کردم

یه مدت سر جوابهایی که اقای رائفی پور و سایت حوزه و ... گفته بودن فاصله گرفتم و بعدش جواب حرفای اینا رو هم گرفتم و بازم برگشتم سر حمایتم از این قضیه

بعد هم شروع کردم  به صحبت کردن ازش در جاهای مختلف تا اگر درسته همه بشنون و اگر غلطه هم یکی جوابم رو بده

بلاخره یه نفر پیدا شد و یه جواب منطقی داد و گفت اگر هرقیامی قبل از ظهور باطله پس یمانی چی؟

من سر پیدا کردن جوابش یه کم تلاش کردم ولی نشد و درگیر کار شدم اما ته ذهنم کاااااااااملا درگیر این سوال بودم تا بلاخره یکی رو پیدا کردم جوابم رو بده

الان یه بنده خدا توی اینستاگرام پیدا شده که یه کم داره راهنمایی میکنه

همین اول کارم جوابی که داد این بود که قیام یمانی نشونه داره تا با باقیه قیامها که گفته شده شیعه حق حمایت ازشون رو نداره جدا باشن

این ماجرا هم که خیلی وقت بود ذهنم رو درگیر کرده بود بلاخره داره به جواب میرسه

شکر خدا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

یک دورهمی کوچولو

دفعه اولی که توی وبلاگ هولدن دیدم که حرف از دورهمی شد خواستم بگم منم هستم ، ولی بعد گفتم ولش کن

یه وقت میرم بعد جو یه جوری هست خوشم نیماد

راستش بیشتر از همه میترسیدم که یکی مثلا یه اهنگ خواننده خانمی چیزی بذاره و بعد من بخوام بگم که لطفا قطع کنید و بعد همه تعجب کنن که یعنی چی مگه میشه مگه داریم و ...

همچین اتفاقی توی مترو و تاکسی و محل کار و ... برام افتاده و حس بدی داره این تک افتادن و عجیب غریب بودن

ولی بعد که توی گزارش دورهمی هولدن عزیز با حضور شخصیت خانم "یا فاطمه زهرا" اشنا شدم فهمیدم که نه ، جای منم بوده و نرفتم

خلاصه برای دورهمی دوم اعلام کردم که منم میام

طبق عادت یه ربع زودتر رسیدم و جلوی در مترو وایسادم

یه نفر رو حدس زدم هولدن باشه که بعدم معلوم شد فوق لیسانس نداشته :-| پس هولدن نبوده

یه اقای دیگه هم حدس زدم از دوستان هست و یه ربع بهش زل زدم بعد فهمیدم نبوده :-| حالا شما حال و هوای اون بنده خدا رو تصور کن دیگه :-D

یک خانمی هم حدس زدم که خانم یا فاطمه زهرا باشه که در کمال تعجب درست حدس زده بودم

همینطور که منتظر بودم دیدم اون گوشه چندتا خانم دور هم جمع شدن و بعدم یه اقا و خانمی بهشون پیوستن و بعدم دیدم اقاهه داره زنگ میزنه و حدسم شدید شد که اینا همون جمع مورد نظر منن

رفتم جلو و دیدم بله درست حدس زدم

شخصیت هولدن خیلی فان تر و شوخ طبق تر از چیزی بود که توقع داشتم و همون اول باعث شد کلا تصوراتم راجع به همه رو بریزم دور

انقدر رفتار همه خوب و دوستانه بود که به خاطر فرض دفعه اولم خجالت میکشم

واقعا خیلی بهتر از اونی بودن که من توقع داشتم

از اونجایی که من نمیتونم مثل بچه ادم یه جا بشینم و به حرفای دیگران گوش بدم و فیض ببرم ، اینجا هم شروع کردم همین حرفای وبلاگیم رو گفتن و یه بحثی هم اونجا راجع به کپی رایت و چند موضوع دیگه راه انداختم که به نوبه خودش نظر دوستان هم جالب بود و هم مفید

خیلی وقت بود که نظرات به درد بخور توی این ح.زه نشنیده بودم

خانم دخترک و اقای دکتر میم و اون دوستمون که در حال دکتر شدن بود نظرات جالبی داشتن که به ادم کمک میکرد یه کم اطلاعاتش رو توی این زمینه به روز کنه و یه کم عمیقتر بهش فک کنه

حاجی که اخرین نفر وارد جمع شد برای من متفاوت بود

چون توی همون دقیقه اول احساس میکردم خیلی میشناسمش

این در حالیه که ما کلا 2 دقیقه با هم صحبت نکردیم

ولی به طرز خاصی باهاش حال میکنم و خوشم میاد ازش

در این بین واران خانم و دکتر میم و خانم یا فطامه زهرا زحمت خوراکی های خوشمزه رو کشیدن

نارخاتون هم توی این جمع به همراه خورشید خانم برنده جایزه ساکت ترین افراد جمع شدن

خووووووووب

کیا رو نگفتم ؟!

نه دیگه همه رو بهشون اشاره کردم

در اخر هم اضافه کنم که من زود رفتم و تا اخرش نموندم چون کلاس داشتم

درسته که خانم دکتر دخترک خفن ترین فرد جمع و هولدن فوق لیسناسه ی نائب خفن بود

درسته که دکتر میم خودش خودش رو دکتر کرده بود و حاجی متفاوت ترین شغل جمع رو داشت

درسته که اون دوستمون که در حال دکتر شدن بود نظرات خاصی میداد که ادم دلش میخواست ای حرفاش بشینه

درسته که خانم خورشید و خانم یا فاطمه زهرا و خانم واران با همون اروم بودنشون شخصیتشون دوست داشتنی تر میشد

ولی هیییییچکس در این جمع در جایگاه استادی که من بودم قرار نداشت و راستش رو بخواهید نه تواضع و نع فروتنی و نه هیچ صفت اخلاقی دیگه ای باعث نشد تا من در لفافه به این استاد بودنم اشاره نکنم

بلکه حواس پرت و حافظه ضعیفم باعث این اشتباه شد که اگر عمری باشه به امید خدا دفعه دیگه این استاد بودنم تو بوق کرنا(کورنا؟گرنا؟یا هرچیز دیگه) میکنم :-D

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نیما

مینیمالیسم

مینیمالیسم چیه؟

اون چیزی که من از این قضیه میدونم و باعث شده که عاشقش بشم اینه که میگه شما باید تا جای ممکن از زندگیتون هر چیزی که اضافی هست و میتونه نباشه رو حذف کنید

یعنی مثلا به جای اینکه یه تبلت داشته باشی و یه گوشی ، فقط همون یه گوشی رو داشته باشی البته اگر هر دوتا کار رو بشه با همون گوشی کرد

یا مثلا فقط یکی دو دست لباس داشته باشی همونطور که میبینید جابز یا زاکربرگ یا خیلی افراد بزرگ دیگه توی دنیا همینطور بودن

توی زندگی ، خرید کردن ، وسایل ، موضوعات فکر کردن ، عمل کردن و ... همین قاعده رو اعمال کنید

این یعنی مینیمالیسم تا اونجا که من میدونم

حالا قضیه از این قراره که من خیلی مینیمالیسم رو دوست دارم و خیلی خیلی علاقه دارم که مینیمالیسم زندگی کنم جون احساس میکنم همین الانش من دارم به خاطر مینیمالیست نبودن ، دیرتر به هدفم میرسم

ولی خوب تا اینجای کار من زندگیم تا حدود قابل توجهی انتی مینیمالیست هست ، یعنی مثلا برای نوشتن هام سه چهار تا دفتر دارم

هرچند چند وقت اخیر بیشتر نوشته هام داخل وبلاگ انجام میشه و یا روی دفترچه ام که خوب این خودش خیلی خوبه

به نظرم میتونم مینیمالیست باشم و قدم اولش هم اینه که بدون عجله و کاملا ازمایشی شروع کنم و زندگی رو به همین سمت ببرم

از همین قضیه دفترها شروع کنم و کلا بذارمشون کنار و فقط همین دفترچه ، وبلاگ و یه دفتر برای شرایط خاص و یادداشت هام داشته باشم

همین دفتر پاپکو که بتونم برگه هاش رو هم کم و زیاد کنم و هم جدا کنم بهترین گزینه اس

فقط باید براش برگه بخرم

خودکارهام رو هم میکنم دوتا و اونا دیگه رو میذارم کنار

میخواستم شروع به نوشتن داخل سایت پروفایل بکنم که حداقل فعلا بیخیال میشم تا ببینم بعدا چی میشه

خوبه

همین قدر بسه

بیام در فکر کردنم به یه موضوع هم تا حدودی مینیمالیسم عمل کنم

هرچند این گزینه یه کم خطرناکه و فکر کردن حداقل سرموضوعات مهم باید جامع باشه و عمیق

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما