خلاصه که داستان ما اینجوری جلو اومد دیگه
این مهمترین نقطه ی زندگیه منه
از سال اول کاردانی تا سال اخرش
همین امروز توی مترو داشتم کتابی رو میخوندم که در مورد نحوه بخشیدن دیگران بود
توی مشهد خریدمش
خیلی دلم میخواد بتونم ببخشمش
مطمئنا کسی که از بیرون به داستان نگاه کنه کمتر فریبا رو مقصر میبینه
خیلی برام مهم نیست که من رو چی میبینه ، فقط اون ته دلم امیدوارم که اگر فک میکنه کارم بچه بازی بوده سر خودشم بیاد تا دفعه دیگه در مورد دیگران قضاوت بی جا نکنه
هرچند اگر از ته دلم یه کم فاصله بگیریم میبینیم که دلم میخواد هیچ کس این بلا سرش نیاد و هیچ کس هم سر هیچکس دیگه از این بلاها نیاره
حالا خلاصه اینکه توی این کتابه یه سری تمرین داده بود و انجام میدادم و سعی میکردم خشمم نصبت به فریبا کم شه
یه چیز جالب توش داشت
میگفت معذرت خواهی طرف مقابل میتونه تاثیر بسزایی توی رند بخشیدنش داشته باشه
میگفت قربانی (که بنده ی حقیر باشم) یکی از چیزهایی که روش تاثیر میذاره تا خطاکار(که فریبا خانوم زرنگ هستن) رو ببخشه اینه که طرف مقابل ازش معذرت خواهی کنه
من معذرت خواهیش رو یادمه
طرفای عید همین امسال بود که یه پیام اومد برام
تو فکرش بودم ، نه فکر عاشقانه ها ف طبق معمول همیشه داشتم فگ میکردم که چقدر در حقم نامردی کرده و چقدر قلان فلان شده است و برای بار صدهزارم داشتم مرور میکردم ماجرا رو تا ببینیم میتونم از توش خودمو مقصر بیرون بکشم و یه معذرت خواهی کنم و تموم بشه و برم سر زندگیم؟
خلاصه تو همین فکرا بودم که دیدم پیام اومده تو تلگرام و بالاش اسم و فامیل فریباس !!!!
اهان راستی
قبلش اینکم بگم که من رفته بودم و شماره اش رو از گوشی مامانم ورداشته بودم و ذخیره کرده بودم تا بتونم عکساش با مجید رو ببینم
نه که چشم چرونی کنما ، اوه اوه ، اونم با زن شوهر دار
نه بابا ! نه فقط وقتی خودشو تو مهمونیا میدیدم داغ دلم تازه میشد میخواستم عکساشو ببینم که با عکساش داغ دلم تازه بشه و عادت کنم
و البته موفق هم شدم و دقیقا بعد یه مدت دیگه با دیدنش کمتر حس خاصی بهم دست میده ، خودم که تا حدودی اینطور فک میکنم
خلاصه نشسته بودم یهو دیدم یه پیام اومده !!! شک زده شدم گفتم واااااااااااای لابد دستم خورده پیام فرستادم براش اینم ج داده
وگرنه اینکه اصن کاری به من نداره
هرچی دقت کردم دیدم نه پیامی ندادم من ، اون سلام کرده
حیلی خشک جوابشو دادم
کاش پیاماش رو پاک نکرده بودم و میذاشتم
خیییییییییییلی با ارزش بود ، وقتی خودش اعتراف کرد که خود خواه بوده و از من سو استفاده کرده
وقتی خودش گفت "پیامات رو که خوندم گریه ام افتاد"
مگه پیام های من چی بود ؟ یاد اوری گذشته ، البته گفت همه اش یه طرف است ولی این و این و این و این درسته
منظورم ایه که تقریبا کل حرفام رو قبول داشت ولی میگفت من دلیل داشتم و روم فشار بوده که زندگیتو به کثافت کشیدم
خیلی هم شیک و منطقی
انگار وقتی رو من قشار بود حاضر شدم برم دختر بازی کنم و عقده دلیمو سر دختر مردم خالی کنم!!! حرف مفت شاخ و دم نداره
البته هممون اشتباه میکنیما
بگذریم ، خلاصه که یه بار از من معذرت خواهی کرد و گفت چطور میتونم جبران کنم ، منم گفتم راه نداره سالای عمر من رفت
میگفت کاش برمشگتم عقب و تیغو محکم تر میکشیدم رو رگم ، یا کاش بر میگشتم زمان راهنمایی و اصلا باهات حرف نمیزدم
اخه از همون دوره ها بود که خیلی نزدیک شدیم
البته داغ بودا ، همه گاهی تاینطوری میشن ، یهو جو گیر میشیم
اونم جوگیر شده بود
بعدش اصلا به هیچ حساب نکرد منو
دوباره شروع کرد عکس تلرگام خوشگل گذاشتن و ...
منم از تو کانتنت هام پاکش کردم و بلاکشم کردم
بعدا هم رو در رو شدیم یه بار که سلام کرد خیلی اروم و در حالی که سرم پایین بود جوابشو دادم و رفتم اونور ولی خواهرش که اومد خیلی گرم باهاش سلام علیک کردم
در ازای یه عمر نابود شده همین کارا از دستم برمیاد
دست خالیم
اگه مسلمون نبودم میرفتم همه دارو ندارش رو میریختم رو
همونطور که چندین سال زندگیمو نابود کرد ، چندین سال زندگیشو نابود میکردم
همه دوست پسراشو روابطشو مشروب خوردناشو و سxس چت ها و ...
ولیی دستم بسته اس
امیدم به خداست! یعنی جوابی میگیرم! یا مثل مامانم قراره یه عمر طول بکشه تا یه اتفاقی بیافته؟ جریان اون هم میگم