یادمه توی دوران دبیرستان و و کاردانی دانشگاه همیشه این سوال رو داشتم که چجوری بفهمم که میخوام سراغ چی برم

توی چی استعداد دارم و چی برام بهتره

یه نگرانی هم داشتم که نکنه هدفی رو انتخاب کنم و برام خوب نباشه یا هدف دیگه بهتر باشه

بعد از چندین سال به یه نتیجه ای رسیدم که حاصل تجربه زندگی خودم و کتاب هایی که خوندم و صحبت هایی هست که با افراد مختلف کردم

نتیجه ای که ممکن برای افراد دیگه ای هم که قصد پیدا کردن هدفشون رو دارن به درد خور باشه

هر حال اهسته اهسته اومدم جلو و کارهای مختلف که البته همه اش توی حوزه کامپیوتر بود رو امتحان کردم

این در حالی بود که علاقه اولیه من به مسائل مذهبی بود و بعد از سال اول دبرستان انتخاب خودم این بود که برم حوزه ولی خوب اون موقع خیلی سست عنصر بودم و راحت بیخیالش شده بودم

بعد در کنار کامیپوتر به خاطر طرز فکری که داشتم شدیدا علاقه مند به روانشناسی هم شده بودم

با این وجود تلاش هام رو توی حوزه کامپیوتر متمرکز کردم

کتاب های مختلفی خودم و خیلی پشتم تا ببینم هدفم رو باید چجوری انتخاب کنم

چون یه واقعیتی که وجود داره اینه که شما بدون هدف انرژی خودتون رو تلف میکنید

یعنی فرض کنید امروز از خونه میرید بیرون تا برید به شرکت X و اونجا مثلا استخدام بشید

خوب ، وقتی ندونید که اصلا همچین شرکتی وجود داره یا نه ، یا ندونید که کجای این دنیا ، این کشور و این شهر هست چجوری میخواید به هدفتون برسید ؟

احتمال رسیدن به هدف درست چقدر هست واقعا؟

پس قبول کنیم که هدف مهمه

حالا بحثی که هست اینه که طبق گفته افراد بزرگ و موفق ، این که هدفی که تعیین میکنید با علاقه مندی هاتون یکی باشه خیلی مهمه

چرا؟ چونکه شما میتونید تفریح کنید و موفق بشید! چی بهتر از این؟

فرض کنید بگن به شما پول میدن در عوض اینکه شما بشینید و روزی سه ساعت فوتبال بازی کنید (اگر به فوتبال علاقه مند نیسیتید یه چیزی که دوست دارید رو جایگزینش کنید)

یا مثلا به یه خانمی بگن که بهت پول میدیم که در عوضش بری بازار و لباسای قشنگ بخری

یا بشینی پشت سر دوستات حرف بزنی مثلا :-D

پس اینکه هدفی که انتخاب میکنیم رو بهش علاقه داشته باشیم هم خیلی مهمه

اما برای اینکه یه هدفی پیدا کنیم که مناسب ما باشه وجزو علاقه مندی هامون هم باشه و به موفقیتی که مد نظرمون هست هم مارو برسونه باید چیکار کنیم؟

قاعدتا قدم اول تحقیق هست

برای تحقیق مسلما یه قدم اصلی وجود داره و اون هم استفاده از تجربیات دیگرانه

تجربیات دیگران رو میشه توی کتاب هایی مثل "بابای پولدار بابای بی پول" پیدا کرد و کتابهای اقای ترسی و رابینز و ... (البته اگر هدفتون مالی باشه)

میشه توی احادیث بهشون رسید که البته نیاز به تحقیق زیاد داره و با دوتا حدیث خوندن نمیشه به نتیجه رسید

میشه با حرف زدن با ادمای مختلف بهش رسید

میشه پای حرف هایی که دو یا چند نفر توی این حوزه دارن میزنن نشست (برای این قضیه بعضی از فایل های مذاکره اقای شعبانعلی شدیدا میتونه مفید باشه و همینطور ویدیوهای رویداد بیست تا سی که با افراد بزرگی بوده)

و یکی دیگه اش هم اینکه بعضی پست های همین وبلاگ رو بخونید و سوال کنید تا من در خدمتتون باشم

خلاصه قضیه اینکه بهتون بگم که راه ، اسون نیست ولی ارزشش رو داره

اگر اسون بود که دیگه فایده نداشت ، هرکسی بهش میرسید و دیگه اصلا خاص نبود

الان شما از سه چهار سالگیت داری راه میری و حرف میزنی ، افتخار میکنی بهش؟ همه انجامش دادن دیگه افتخار نداره که

یا مثلا افتخار میکنی که میتوین از دست و پات استفاده کنید؟ هنر نکردی که

پس سخت بودنش دلیل خاص بودن و خوب بودنشه

اگه تحقیقاتتون رو کافی و درست انجام بدید احتمالا به لیست نتایج میرسید :

  • مهمترین نکته برای به دست اوردن هدف انجام کاره
    • یعنی اینکه به جای هی کتاب و هی فایل صوتی و هی ویدیو و ... بهتره که دست به کار بشید
    • البته یه مقدار تحقیق اولیه لازمه ولی هیچی عمل نمیشه
  • نامیدی رو بذارید کنار
    • کاملا طبیعیه که ادم نامیدی باد سراغش ، ولی خیلی مسخره و بچگانه اس که ادم مدتد طولانی ناامید بمونه ، یه مدت کوتاب ناامیدی رو به دوش کشیدن اشکال نداره ولی باید سریع درس عبرت بگیرید
    • یادتون باشه که افراد معمولی سر همین پیچهای نامیدی کنار کشیدن که امروز جای خاصی نیستن
  • هدف شما الزاما هماهنگ با رشته دانشگاهیتون نیست
    • خیلی از افراد بزرگ دنیا یه رشته تحصیلی داشتن ولی نهایتا در یک رشته دیگه به موفقیت  رسیدن البته مخالف این حرف هم دیده میشه و یه سری افررد هم مثل بیل گیتس درس و کارشون یکی بوده
  • خودتون رو انالیز کنید
    • خودتون رو مورد حساب و کتاب قرار بدید(این پیشنهاد در مورد امور معنوی هم بهمون شده)
    • ببینید چقدر کار کردید چقدر به دست اوردید و از همه مهمتر "چرا" (یعنی دلیل هر کدوم از این نتایج به دست اومده چی بوده)
  • علاقه به وجود میاد
    • توجه داشته باشید که از اول دنبال یه چیزی که بهش علاقه دارید نباشید چرا که گاهی اوقات چیزهایی هستن که بهشون علاقه ای هم نداریم ظاهرا ولی به مرور بهشون علاقه مند میشیم
    • از طرف دیگه چیزهایی هستن که ظاهرا بهشون علاقه داریم ولی به مرور علاقه امون رو بهشون از دست میدیم  مخصوصا وقتی که حالت کار به خودشون میگیرن (در این مقاله  فردی کار مورد علاقه اش یعنی بازی کامیپوتری رو به کار تبدیل میکنه ولی در اواسط راه خسته میشه به عبارت دیگه حتی از بازی کردن هم میشه خسته شد)
  • نگران نباشید
    • ببینید ممکنه فکر کنید که " نکنه دارم وقتم رو تلف میکنم" یا "نکنه اگر توی یه کار دیگه برم بهرت باشه" و این افکار سمی شمارو به این سمت میبرن که از این شاخه به اون شاخه بپرید و همین کلی از موفقیت دورتون میکنه
    • به راهتون ادامه بدید و سعی کنید یه هدف رو توی راهتون تعریف کنید و به اتمام برسونیدش ، حتی اگر نتیجه اش ضعیف هم باشه بهتر از اینه که یک کار رو نصفه ول کنید(استیو جابز در دانشگاه کلاس خوش خطی میرفت و نهایتا در دنیا کامپیوتر فونت های زیبا رو وارد کرد که از همون کلاس هاش نشات میگرفت)
    • حدیثی منتسب به حضرت علی میخوندم که برداشتم ازش این بود که اما علی هم تایید میکنه که کار هرچند اگر کوچیک باشه ولی در صورت استفاده مستمر میتونه نتایج خوبی داشته باشه (حدیث رو درست خاطرم نیست و توی نت هم پیداش نکردم)

این چک لیست خیلی مهمیه و امیدوارم به دردتون بخوره

من خودم عمرا فکر نمیکردم یه روزی توی راهی باشم که امروز هستم

طراحی وب و بازاریابی دیجیتال و سئو و اموزش

خیلی هم راضیم و برام لذت بخشه

صبحم رو با مطالعه و کار توی این حوزه ها شروع میکنم هرچند هنوز علاقه ام به مسائل دینی و روانشناسی سرجای خودش هست و گاهی اون ها هم دنبال میکنم

البته هدف نیاز به یک عامل انگیزشی هم داره که در صورت نبودش کلا ادم دلیل برای طی کردن این مسیرهای گفته شده نداره

جداگانه در موردش صحبت میکنم بعدا

امیدوارم که شما هم هدفتون رو پیدا کنید و توش موفق باشید

یاعلی