داشتن دوست های زیاد حس خوبیه که من کم تجربه اش کردم و دلیلش هم سختگیریم توی انتخاب دوست بوده

دوست سطحی که ماهی یه بار یه سلام به هم میکردیم یا همکلاسی و اینا نه ها

به خاطر رفتار مناسبم و ادبی که رعایت میکنم (نسبت به طرف مقابلم مودبم اینو با طرز صحبتم در مورد اقایون نظام یکی نکنید) دوست های این مدلی زیاد داشتم ولی خودم نزدیک نمیشدم یا بهتره بگم به خاطر عقایدی که دارم نمیتونستم بشم

دوستی که توی فواصل کوتاه با هم صحبت کنیم ، نظرات رو به اشتراک بذاریم ، حرف هم رو بشنویم ، پیگیر هم باشیم

اما توی دنیای وبلاگی این اتفاق افتاده

شاید به افراد خیلی نزدیک نباشم

ولی همین پیگیری که به لطف تکنولوژی اتفاق میافته رو دوست دارم

همین حسی که شبیه به وظیفه شده برام ، ولی در عین  حال یه حس خوب هم بهم میده (معمولا کاری که برام وظیفه ی اجباری باشه رو بدم میاد هرچند که مفید باشه)

جزو اولین کارهایی که بعد از مرخصی اومدن کردم این بود که نشستم پای سیستم و یکی یکی کامنت ها رو جواب دادم و بعدم نشستم اخرین پست های وبلاگ ها رو خوندم و تقریبا همه رو هم کامنت گذاشتم

در مورد سربازی هم همینجا بگم که هنوز هم مزخرف و خره ولی خوب نه به اندازه قبل

کلاس هاش شروع شده  و بیشتر حالت دانشگاهی پیدا کرده

هنوز اصلی ترین عامل احمقانه بودن سربازی باقیه ، علافی و تلف شدن وقت

ولی خوب دیگه

بلاخره خدا هرکسی رو یه جوری امتحان میکنه ما هم امتحانمون اینه که زیر پرچم جموری اسلامی به دنیا اومدیم

درس صبر میگیره ادم :-D

ایام خوش بگذره

برا ما که بد نمیگذره خداروشکر

یاعلی