یه وقتایی ادم از خودش توقع یه چیزایی رو نداره

نشستم یه سایت رو طراحی کنم که سربازی تموم شد و اومدم سریع سایت بنده خدا رو بهش تحویل بدم

حالا ا صبح سر جمع سه ساعت وقت نذاشتم

جالبه که همین قدرم تقریبا کارش تموم شدا

خورده  کاری مونده

ولی بحثم اینه که چرا انقدر فرار میکنم یه وقتایی

میدونم که یه جایی یه عادت غلط ، یه فکر اشتباه ، یه انتخاب نا به جا ، یا یه همچین چیزی هست که باید حل بشه

به شخصه معتقدم که زندگی مثل دانشگاهه اگه مشکلی هست باید حلش کنی تا رشد کنی

مشکلی که پیش میاد داره بهت میگه چیا رو باید حل کنی که بتونی بری مرحله بعد ، مقطع بعد ، بتونی یه لِوِل بری بالاتر

میخوام توی همین روزا حلش کنم

هرچند بعدش دو هفته باید برم سرکلاس "چگونه علاف بگردید و زندگی خود را حرام کنیم" (سربازی) ولی خوب بلاخره که چی؟

اگه خدا بخواد ، به طور قطع همینکارو میکنم

خداروشکر به خاطر فرصت ها ، اطلاعات ، تفکرهای مثبت و درست

خداروشکر به خاطر همه چیز