حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۲۳ مطلب با موضوع «تصمیم ها» ثبت شده است

باچارگی

بیچارگی یه چیزیه که باهاش اشناییم

اینکه ادم هیچ راه و چاره ای نداشته باشه توی یه زمینه ای میشه بیچارگی(فرهنگ لغت نیما :-D )

حالا باچارگی چیه؟ سواله واقعا؟ خجالت بکشید

باچارگی برعکسشه

مطالب و جملات مختلفی خوندم که میگه داشتن یک ایده و تمرکز روی همون یه دونه راه بهتریه برای رسیدن به موفقیت تا اینکه هزارتا ایده داشته باشی

چون هزارتا ایده داشتن ادم رو وسوسه میکنه که هی از این شاخه به اون شاخه بپریم

از طرف دیگه وقتی توی یکی از ایده ها به بن بست بخوریم سریع میریم روی یه ایده دیگه ، به جای اینکه پافشاری کنیم و پشتکار به خرج بدیم تا مشکله حل بشه

درحالی که همین حل مشکلات هست که ادم رو رشد میده و کار مارو متامیز از بقیه میکنه

حالا چی مخوام بگم؟ میخوام بگم که من ادم باچاره ای هستم

یعنی کلی ایده دارم و سواد هم دارم و وقت هم دارم و ...

اگر هرکدوم از ایده ها رو از دو سه سال پیش شروع کرده بودم الان یه سری مشکلاتی که دارمو نداشتم (البته اگرم یه سری کارایی که د وسه سال پیش کردم ، نمیکردم ، الان مشکلات بیشتری داشتم احتمالا)

ولی خوب گذشته دیگه گذشته

الان چیکار کنم تا سه سال دیگه راضی باشم؟

الان یکی از فکرایی که دارم اینه که یه وبلاگ بزنم و انگولار2 یا سئو یا یک کتابخونه عالی جاوااسکریپت که پیداش کردم رو همونطور که یاد میگیرم یاد بدم و بعدا هم وبسایت تخصصی اموزشش رو بزنم اول به فارسی و بعد به انگلیسی

یه ایده ام اینه که سایت استک اورفلو رو ترجمه کنم و با رعایت کپی رایت مطالبش رو بذارم و یه سایت عالی و پر سود میشه

یه ایده اینه که بشینم روی ساخت پوسته و فروشش توی تم فارست کار کنم که البته تکنیک های مورد نیازش رو بلدم

یه ایده اینه که ...

راستش یه دفتر ایده دارم

ولی در حال  حاضر همون خط اول برام مهمه و تو فکر عملی کردنشم بیشتر

یعنی ایده وبلاگ یا وبسایت انگولار2 یا  سئو یا کتابخونه سجاوااسکریپت

و البته ایده استک اور فلو

موندم واقعا

باید بیشتر فکر کنم

ایشالا که تصمیم خوبی بگیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

لبخند میزنیم

خیلی وقت بود این فکر تو سرم بود

که چقدر منتقل کردن حس خوب به هم دیگه کار راحتیه ولی کم انجامش میدیم

اول از خودم شروع کردم

سعی کردم بیشتر انجامش بدم

کارهای کوچیک

مثلا یه بار تو مترو داشتم میرفتم دیدم پیرمرده داره میره سمت پله های اونور

با عصا و اروم اروم

من میدونستم پله های اونور پله برقیش بالا میاد ، پایین نمیره

یه لحه مکث کردم و رفتم گفتم حاج اقا اون ور پله برقیش پایین نمیره اگه میخواید پایین برید از این ور باید برید

یه لحظه نگام کرد و تشکر کرد ، تو نگاهش انقدر معنی دیدم که برای خاطره به یاد موندنی شد

انگار تعجب کرده بود از اینکه اینکار خوبو کردم خوشحال بودم و از اینکه چرا باید اوضاع جوری باشه که به خاطر کمک های کوچیک تعجب کنیم ناراحت

البته هنوزم خیلی میبینم مردم به هم کمک میکنن ولی یتونه خیلی خیلی بیشتر باشه طوری که عادی بشه

یه بار هم داشتم تو خیاببون میرفتم یه بچه سه چهار ساله یه بستنی دستش بود و یه بیسکوئیت تو جیبش

مادر پدرش هم چند قدم جلوتر باهم حرف میزدن و میرفتن و حواسشون به این بچه نبود

این میخواست با دست راستش از جیب چپش بیسکویتشو در بیاره و گیر کرده بود

من یه لحظه رفتم جلو و کممکش کردم بیسکوئیت رو در اورد

یه لبخند هم زدو سریع رفت که به مامان باباش برسه

خیلی کیف کردم

اصن میدونید چیه؟ یه صفحه میسازم تو بلاگ و این خاطره های قشنگ این مدلیمو میذارم توش

کس دیگه هم همچین چیزیایی داشت بگه بذارم

حالا همه اینا رو گفتم که بگم

نهایتا حالت یه کمپین مانند راه انداختم به اسم #لبخندمیزنیم یا #لبخندبزنیم و توی تلگرام و ایسنتاگرام و ... دارم پخشش میکنم

ایشالا که بقیه هم این کارو عملی کنن

حالا برای شروع توی #لبخندمیزنیم دارم اینجوری جلو میرم که گفتم نامه بنویسید ، و به صورت ناشناس بذارید پشت برف پاک کنه ماشینا یا لای در خونه ها

نامه هایی با مضمون آرزوی موفقیت و کل حرفی که باعث منتقل شدن حس خوب بشه

ایشلا که بتونم کار مفیدی بکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

وبلاگ رویایی

ازز اول دلم میخواست این وبلاگ رو رویایی کنم

رویایی از نظر خودم

یعنی اینکه مثلا یه بخش بذارم معرفیی کتاب کنم و درست و درمون در مورد کتابام توضیح بدم

یه بخش بذارم و داستان زندگیم رو بنویسم بطوری که جذاب باشه

یه وقتی بذارم و مداوم به وبلاگ یه سری ها که از شخصیتشون (یا بگیم شخصیت مجازیشون چون بعضا فرق میکنه هرچند مجازی به نظرم واقعی تر و ناب تره) خوشم میاد سر بزنم و در تعامل باشم

اما نکردم این کارو

باید انجامش بدم اما کار زیاد دارم و در کنارشم خیلی وقت برای استراحت با فیلم دیدن و سریال دیدن و بازی میکنم

باید این کارو بکنم

نه

این کارو میکنم

حالا ببین

بروزرسانی تاریخ بیست و هشت تیر

فعلا بخش داستان رو دارم قسمت به قسمت میذارم

باید گ.یا بود زمان پروژه و کار و ... است

بعدشم باید قویتر کار رو دنبال کنم و سربازیهم پیگیری کنم

پس یه مقدار طول میکشه هرچند تصمیم دارم عملگرا تر باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما