حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۱۹۹ مطلب با موضوع «روز نویس ها» ثبت شده است

ویار تکلّم

یه وبلاگی بود به اسم ویار تکلم که من به شخصه از مطالبش خوشم میومد

مخصوصا این مطلب اخر

البته با همه حرفاش موافق نبودم که خوب این عادیه دوتا ادم مختلف دوتا نظر مختلف دارن

اما این مطلب اخرش شدید به دلم نشست

کامنت گذاشتم

رفتم ببینم ج داده یا نه دیدم فیلتر شده :-|

امیدوارم به خاطر این مطلبش نباشه چون عالی بود

منم گفتم اینجا بذارمش که دیگران از این مطلب خوب استفاده کنن

منبع : ویارتکلم - سربازی یا بیگاری

یک- درست چند دقیقه قبل ازوقتِ بازدید که قرار بوده فرمانده از آسایش‌گاه دیدن کُند. اتفاقی بالشت‌م را جابه جا می کنم. چند بسته ترامادول پیدا می‌کنم! آخرش هم معلوم نشد کار کی بود.

دو- آمار بگیرند، دیدن غیر سیگاری یک رویا می شود و دیدن یک ترامادولی یک عادت. از هر ده تا شش تا سیگاری از آب در می‌آیند و سه تا قرصی!

سه- فرمانده ازم خواست که آنتن‌ش باشم و راپورت اتاق را بدهم. قبول نکردم. از دو سال، فقط دو روزش را پست ندادم که یک روزش هم به خاطر بیماری بود!

چهار- موارد بالا حرفایی از روی وهم و بادهوا نیست. حرف مشترک قریب به اتفاق دوستانی است که سربازی رفته‌اند و یا سربازند. سه مورد که سهل است می‌شود ده‌ها مورد مشابه موارد بالا را هم به این لیست اضافه کرد تا آن وقت به فضایی نزدیک به آن چه که در سربازخانه های کشور می‌گذرد دست پیدا کرد!

پنج- واقعا حکمت این نوع سربازی را نمی فهمم. توجیحات چرایی وجود سربازی را هم نمی‌فهمم. مثلا میگویند: سربازی انسان را مرد می‌کند! نمی‌دانم از کی تا حالا تِی کشیدن دست‎شویی و فحش خوردن و بشین پاشو مردساز است؟ از کی تا به حال دویدن و سینه‎خیز و قبل‌تر ها پامرغی رفتن مرد ساز است؟ واقعا خروجی این‌ها چه چیزی است جز تعدادی انسان بی‌احساس و غالبا معتاد که دو سال از بهترین سال‌های زندگی را که می‌شد در آن درس خواند و یا حرفه‌ای یاد گرفت تلف کرده‌اند. یا مثلا این‎که آن‌ها را برای جنگ احتمالی و دفاع آماده می‌کند. باشد قبول! اما یک دوره اسلحه و نگهبانی و تیراندازی یک ماه، نه دو ماه، نه شش ماه اما دو سال‌ش دیگر واقعا زیاد است. در واقع سه ماه آموزشی است و مابقی تحقیر و توهین و بی‌گاری! و...

شش- من نمی‌خواهم ادای روشن فکری در بیاورم که ایران را با کشورهای اروپایی بی‌طرف مقایسه کنم و بگویم سربازی نه! اتفاقا معتقدم سربازی باید باشد اما نه با این کمیت و کیفیت. نه با این شیوه و اصول. این همه جوان در سن کار را با ماهی هفتاد هزار تومان دو سال به خدمت گرفتن (حالا بماند که تعریف خدمت از نظر آن پادگان چه باشد؟!) چه منفعتی برای کشور دارد؟ آیا نمی‎شود بعد از چند ماه آموزش نظامی از آن‎ها در زمینه‎های مرتبط با توان و کارشان هم استفاده کرد؟ نمی‎شود... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

داستان زندگیم

میخوام داستان زندگیم رو بذارم

دو سه قسمتشم نوشتم

در درجه اول برای خودمه

که بعدا برگردم بخونم و درس بگیرم

برای بقیه هم هست که اونا هم از زندگی و اشتباهات و انتخاباتم درس بگیرن

همونطور که من بهدفعات از زندگی دیگران درس گرفتم

بروز رسانی : از اینجا میتونید بخونیدش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

این روزها

از این مدل تیتر گذاشتن زیاد خوشم نمیاد

این روزها

روزهای من

امروز

و ...

ولی خوب گاهی اوقات مفیده

بعد از امتحان سخته که داشتم و کارا که به هم گره خورده بود ، رسیدم به دوره ای که امتحانات تموم شدن و فقط مونده اینکه تند تند کارا رو جمع کنم

توی این دوروز که رسما و علنا ترکوندم

کلی کار کردم خیلی عالی بود ، هنوزم مشغولم

از کم خوابی سر درد دارم ولی کارا خوب پیش رفت البته تفریح و بازیم هم دارما ولی کمتر از قبل

خداروشکر

یکشنبه عازم مشهدیم

دارم کارا رو جمع و جور میکنم

یه کار باحالیم دارم میکنم که تو پستای بعدی میگم

از این کارم خیلی خوشم میاد

خودم حال میکنم

حالا میگم تا مشخص شه

به امید خدا

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

امتحان

ساعت چهار و نیم امتحان دارم

میخوام از شش صبح راه بیافتم برم دانشگاه

اونجا بهتر درس میخونم

از طرفی هم به افتاب نمیخورم که با زبون روزه به تشنگی بیافتم

هیچی هم نخوندم

برای امتحان فردا خوندم که اونم درست یادنگرفتم و کامل هم نخوندم

الانم واومدم سراغ سیستم که یکی از پروژه ها رو درست راستی کنم

هی میم امتحان دارم دو روز صبر کنید میگن امشب

هی میگم اقا دوروز

میگه امشب

زهر مارو امشب

گاو

بازم خداروشکر که ادم درگیری و دغدغه اش اینا باشه

یاد زمانی میافتم که دغدغه ام ...

میگم

بعدا میگم

خداروشکر که تموم شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

لبخند میزنیم

خیلی وقت بود این فکر تو سرم بود

که چقدر منتقل کردن حس خوب به هم دیگه کار راحتیه ولی کم انجامش میدیم

اول از خودم شروع کردم

سعی کردم بیشتر انجامش بدم

کارهای کوچیک

مثلا یه بار تو مترو داشتم میرفتم دیدم پیرمرده داره میره سمت پله های اونور

با عصا و اروم اروم

من میدونستم پله های اونور پله برقیش بالا میاد ، پایین نمیره

یه لحه مکث کردم و رفتم گفتم حاج اقا اون ور پله برقیش پایین نمیره اگه میخواید پایین برید از این ور باید برید

یه لحظه نگام کرد و تشکر کرد ، تو نگاهش انقدر معنی دیدم که برای خاطره به یاد موندنی شد

انگار تعجب کرده بود از اینکه اینکار خوبو کردم خوشحال بودم و از اینکه چرا باید اوضاع جوری باشه که به خاطر کمک های کوچیک تعجب کنیم ناراحت

البته هنوزم خیلی میبینم مردم به هم کمک میکنن ولی یتونه خیلی خیلی بیشتر باشه طوری که عادی بشه

یه بار هم داشتم تو خیاببون میرفتم یه بچه سه چهار ساله یه بستنی دستش بود و یه بیسکوئیت تو جیبش

مادر پدرش هم چند قدم جلوتر باهم حرف میزدن و میرفتن و حواسشون به این بچه نبود

این میخواست با دست راستش از جیب چپش بیسکویتشو در بیاره و گیر کرده بود

من یه لحظه رفتم جلو و کممکش کردم بیسکوئیت رو در اورد

یه لبخند هم زدو سریع رفت که به مامان باباش برسه

خیلی کیف کردم

اصن میدونید چیه؟ یه صفحه میسازم تو بلاگ و این خاطره های قشنگ این مدلیمو میذارم توش

کس دیگه هم همچین چیزیایی داشت بگه بذارم

حالا همه اینا رو گفتم که بگم

نهایتا حالت یه کمپین مانند راه انداختم به اسم #لبخندمیزنیم یا #لبخندبزنیم و توی تلگرام و ایسنتاگرام و ... دارم پخشش میکنم

ایشالا که بقیه هم این کارو عملی کنن

حالا برای شروع توی #لبخندمیزنیم دارم اینجوری جلو میرم که گفتم نامه بنویسید ، و به صورت ناشناس بذارید پشت برف پاک کنه ماشینا یا لای در خونه ها

نامه هایی با مضمون آرزوی موفقیت و کل حرفی که باعث منتقل شدن حس خوب بشه

ایشلا که بتونم کار مفیدی بکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

من واقعی

امروز ساعت دوازده پاشدم

کار رو شروع کردم ولی از همون ب بسم الله چالش کار شروع شد

ولی خوب با حوصله و یکی یکی حلش کردم و الان هم هنوز در حال حل کردن چالش ها هستم

اینا ادمو پیشرفت میده

حس "خودم" بودن میکنم ، چقد حس خودم بودن خوبه ، چقد خودم خوبم :))

وقتایی که زیادی تنبلی میکنم حس میکنم خودم نیستم

انگار یکی دیگه داره برام تصمیم میگیره چون مشخصا خودم دلم میخواد به هدفام برسم و پیشرفت کنم ولی در عمل ...

اما تا اونجا که فهمیدم اینا همشون دلایل علمی داره که با تحقیق در مورد اهمال کاری و تنبلی و ضمیر ناخوادگاه و ... به دلایلیش رسیدم و الان دارم از این اطلاعاتم استفاده میکنم تا اینکارا رو تکرار نکنم

در کنارش هم دارم تجربه های شخصی هم به دست میارم

یکی از اهداف امسالم اینه که ساعت کار مفیدم زیاد بشه

خیلی زیاد

یکی از اهدافمم این بود که لوسید دیریمینگ بکنم

یه کم اولش در موردش تحقیق کردم و تلاش کردم ولی چون اونجوری خوابم نمیبرد بیخیال شدم

شاید این روزا دوباره تلاشو شروع کنم

به امید خدا

شما هم در مورد لوسید ریمینگ تحقیق کنید خیلی جالبه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

وبلاگ رویایی

ازز اول دلم میخواست این وبلاگ رو رویایی کنم

رویایی از نظر خودم

یعنی اینکه مثلا یه بخش بذارم معرفیی کتاب کنم و درست و درمون در مورد کتابام توضیح بدم

یه بخش بذارم و داستان زندگیم رو بنویسم بطوری که جذاب باشه

یه وقتی بذارم و مداوم به وبلاگ یه سری ها که از شخصیتشون (یا بگیم شخصیت مجازیشون چون بعضا فرق میکنه هرچند مجازی به نظرم واقعی تر و ناب تره) خوشم میاد سر بزنم و در تعامل باشم

اما نکردم این کارو

باید انجامش بدم اما کار زیاد دارم و در کنارشم خیلی وقت برای استراحت با فیلم دیدن و سریال دیدن و بازی میکنم

باید این کارو بکنم

نه

این کارو میکنم

حالا ببین

بروزرسانی تاریخ بیست و هشت تیر

فعلا بخش داستان رو دارم قسمت به قسمت میذارم

باید گ.یا بود زمان پروژه و کار و ... است

بعدشم باید قویتر کار رو دنبال کنم و سربازیهم پیگیری کنم

پس یه مقدار طول میکشه هرچند تصمیم دارم عملگرا تر باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

یه مطلب قشنگ

ساعت چهار صبح این صفحه ارسال مطلب رو باز کردم که یه چیزی رو بنویسم اما قبلش رفتم چندتا وبلاگ رو بخونم که یه مطلب رو خوندم جالب بود

این مطالب : http://baran-paeezi.blog.ir/post/32

بعد براش کامنت گذاشتم و بعدم کامنت رو نوشتم اینجا:

چقدر قشنگ
منم یه زمانی چوب درت کاریمو خوردم
نمیدونم
شایدم نخوردم
شاید پاداش درست کاریمو گرفتم و فکر میکنم چوبش رو خوردم
شاید اگه به خواستم میرسیدم الان پشیمون بودم
نمیدونم
شایدم از الانم شادتر بودم
ولی الانم غمگین نیستم که هیچ شادم هستم
پس خداروشکر
ولی...
شادتر؟
شادتر برای چی؟
که چی بشه؟

اقا مفصل شد
میذارمش پست وبلاگ خودم :-)

حالا یه سوال

واقعا این سوالا رو از کنارشون رد شم یا برم دنبال جوابچجوری برم

اگه نرم چی میشه

خودش دوباره شد کلی سوال

دنبال جواب این یکی سوالا برم یا نه

اگر نرم چی میشه :))

اسگل شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

تلاش مضاعف

این روزا دارم خودمو اماده کنم برای بعد ماه رمضان

چون بعد از ماه رمضان درسم تقریبا تموم میشه و دیگه میخوام برم یه جا سرکار تمام وقت و کار  پاره وقتو بذارم کنار که زودتر شرایط ازدواج هم محیا شه

هم خودم دلم میخواد زودتر شرایط مهیا بشه هم که طرفم اصرار داره

اینجوری که من درک کردم واقعا یه حس عشق به من داره

منم خیلی دوستش دارم و شاید هم عاشقشم و فقط چون پیشم هست خیلی اون حسه عشقه نمیزنه بالا

به هر حال که عاشقانه باهاش رفتار میکنم و تمام تلاشمو براش میکنم

دور نشم از بحثم

من دارم زور میزنم یه چند تا چیز جدید رو یاد بگیرم که بعد از ماه رمضان هر جا خواستم برم سرکار راحت تر قبولم کنن و پول بیشتر هم بدن

در ضمن دنبال امریه گرفتن هم هستم

اینجوری میشه یه جورایی سربازیرو پیچوند

یکی از هم کلاسی ها که البته سن بالا هست و خودش رئیس یه تیم برنامه نویسی هستش میگفت یه نفر امریه گرفته بودیم چهار تومن حقوق بهش میدادیم

البته طرف لابد خیلی کارش درست بوده ولی به هر حال نکته اش اینه که میشه هم سرکار رفت مثل ادم و کار مفت نکرد ، هم سربازی رو طی کرد

منم دنبالشم

ولی اول از همه باید برنامه ام مبنی بر یادگیری بیشتر رو پیش ببرم

فردا (البته با توجه به اینکه ساعت چهار صبحه تقریبا باید بگم امروز) میخوام بشینم و با html5 یه برنامه درست و درمون بنویسم که قابلیت های مختلفش رو استفاده کنم و یاد بگیرم

احتمالا برنامه دفترچه خاطرات مینویسم و با بوت استرپ هم مینویسم که بعدا اگر خواستم خیلی راحت تر بتونم تبدیلش کنم به اپ موبایل

احتمالا الانم برم تا اذان روبگن یه پنجتا از بیست تا سواله امتحان تفسیر رو بخونم اخه تو برنامه ام بود

هم امتحانا رو بخونم هم html5 هم angular هم اینکه جیکوئری رو تکمیل کنم

البته سئو هم میخواستم بخونم توی ماه رمضان ، ولی بیخیال شدم زیاید میشه و کیفت میاد پایین

همینش هم زیاده یه کم

به امید خدا میترکونم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

روزه داران مجازی

توی دنیای وبلاگیم دوستانی که صحبت از روزه رگفتن میگنن حس خوبی بهم میدن

حس میکنم هم فکرام زیادن

حس میکنم ازشون خوشم میاد

خیلی خوبه

خداروشکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما