حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۱۹۹ مطلب با موضوع «روز نویس ها» ثبت شده است

کپی رایت (کامنت باز شد)

(امروز ، چهارشنبه 25 اسفند مرخصی میان دوره شروع شده و اومدم تا در خدمت دوستان باشم و از نظراتشون هم استفاده کنم حالا بعدا یه مطلب در مورد اومدن هم میذارم :-D )
فک کنم حدود دوازده سالم بود که با بابام سوار ماشین بودیم و داشتیم یه جایی میرفتیم
شب فک کنم حدود یازده بود و خیابون خلوته خلوت
بعد بابام پشت چراغ وایساد ، بهش گفتم الان که هیچ ماشین و آدمی نیست بابا ، چرا وایمیستی؟
گفت احترام و رعایت قانون یعنی رعایت حق الناس
فرقی نمیکنه شما چراغ قرمز رد کنی یا از دیوار مردم بری بالا ، جفتش حق الناسه
آقا همین ، همین حرف و منطق تو مغز من مثل یه دونه عمل کرد
تا امروز هنوز که هنوزه این دونه داره رشد میکنه و دیگه برا خودش درخت تنومندی شده
هنوز که هنوزه از خط عابر پیاده رد میشم ، وقتی چراغ عابر قرمزه وایمیستم حتی اگر افراد مثل عقب افتاده ها نگام کنن که این چرا همینجوری وایساده؟؟؟

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نیما

حس خوب(به علاوه اصلاح اشتباهات نوشتاری)

داشتن دوست های زیاد حس خوبیه که من کم تجربه اش کردم و دلیلش هم سختگیریم توی انتخاب دوست بوده

دوست سطحی که ماهی یه بار یه سلام به هم میکردیم یا همکلاسی و اینا نه ها

به خاطر رفتار مناسبم و ادبی که رعایت میکنم (نسبت به طرف مقابلم مودبم اینو با طرز صحبتم در مورد اقایون نظام یکی نکنید) دوست های این مدلی زیاد داشتم ولی خودم نزدیک نمیشدم یا بهتره بگم به خاطر عقایدی که دارم نمیتونستم بشم

دوستی که توی فواصل کوتاه با هم صحبت کنیم ، نظرات رو به اشتراک بذاریم ، حرف هم رو بشنویم ، پیگیر هم باشیم

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نیما

بو

خواب شماها بو داره؟

یعنی بویی هم حس میکنید؟

من نمیکنم

میخوام

بو داشت خیلی بهتر بود

همینجوریشم خوابام یه وقتایی انقدر واقعی میشه که فرقشون با واقعیت در حد یک دقیقه حتی طول میکشه

حالا خوابای بد بحثش جداست

ولی به نظرم ارزشش رو داره که ادم توی خواب بو حس کنه

همینجروی یه فکری تو سرم بود نوشتم :-| :-D

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

بلاگر غیر فعال

اسم این روزهای منه

یک شنبه به عنوان تاریخ اعزام معین شده و من سعی دارم اصل کارهام رو تا قبل از یک شنبه تموم کنم

هرچند همون یکشنبه اونجا نگهمون نمیدارن

میریم بعد برمون میگردونن که برید لباس هاتون رو درست کنید و اسمتون رو بدوزید روشونو از این کارا

ولی به هر حال من سعی دارم تا قبل ازیکشنبه کارها تموم بشه

بماند که یکی از سایت هایی که قبلا طراحی کردم بهش حمله شد والان من احتمالا مجبور میشم براشون دوباره طراحی کنم که میمونه برای بعد یکشنبه و این خودش داستان مفصلی داره

حداقل یک روز کامل کاری (7 - 8 ساعت) وقت میگیره

حالا به هر حال اینجوریاس اوضاع

دوستان مطالب میذارن دلم میخواد بخونم ولی یه مقدار این شلوعی اجازه نمیده

دوتا مطلب هم دلم میخواد قرار بدم که اونا هم نذاشتم هنوز

ایشالا تا یکشنبه همه مطالب رو میذارم و مطالب دوستانم میخونم

کارا رو روی روال میندازم

مشکلی نیست

به امید خدا

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما

کار اداری

انصافا هر جور فک میکنم من به درد کار اداری نمیخورم
یه صبح تا شب که بشینم ویدیو ضبط کنم یا سایت طراحی کنم گذر زمان برام کند نمیشه
ولی عوضش یه روز ساعت نه وارد «توسعه دیدار» میشدم تا ساعت یک بشه جونم بالا میومد
من دیوونه میشم جای اداری کار کنم

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

پک اموزشیم

پک اموزشیم خیلی درگیرم کرده

دلم میخواد عالی باشه

کامل باشه

ارزون هم باشه

ولی متاسفانه ارزون بودن باعث میشه مردم فکر کنن ارزشش رو نداره پس خیلی هم نمیشه ارزون داد ولی خوب قیمت رو یه کم میبرم بالا بعد میام از پولی که از ملت گرفتم چیزای اضافی میگیرم به خودشون میدم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

فشار قلب

والا فشار قبر رو تجربه نکردم و نمیدونم چیه

ولی اگر مثل فشار قلبی باشه که گه گاه تجربه میکنم پس واویلا

من کلا اینستاگرامم رو پر کردم از صفحات مربوطبه موفقیت و ... در کنارش هم چند صفحه مذهبی و چند صفحه هم دوستان و ...

همینا رو فالو میکنم کلا

بین این صفحات مذهبی یکی از دوستان که حاج اقایی هستن ساکن سوئد اگه اشتباه نکنم ، یه عکسی گذاشته بود و یه مطلبی هم زیرش

چیزی مهم بود برام عکسش بود

طوری که حتی متنش رو نخوندم ، یعنی نتونستم بخونم ، به خاطر همون فشار قلبی که میگم

کلا روی این صحنه ها حساسم

عکسش ، تصویر یک بچه ای بود با سر و روی کثیف که با سر پایین داشت زیرزیرکی به دوربین نگاه میکرد

یک قطره اشک از چشمش داشت میومد و اون یکی چشمش هم داست با ساعدش پاک میکرد

توی همون دستی که با ساعدش داشت چشمش رو پاک میکرد یک خوشه انگور هم بود

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

شیوه برنامه ریزی برای موفقیت

واقعا چطوری باید برنامه ریزی کنم برای موفقیت؟

به نظرم مهم ترین چیز داشتم عادت های خوب برای موفقیت هست

نمونه اش اینکه ادم به انجام کارهایی داشته باشه که باعث تکمیل کارش بشه

مثلا من عادت داشته باشم موقع ناراحتی بشینم وب طراحی کنم یا مطالعه کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

یمانی و حرمت قیام

من ماجرای حرمت قیام رو خیلی وقته دنبال میکنم

اوایل نصبت به درست بودنش شدیدا مقاومت میکردم و با قضیه داعش و ... مقایسه اش میکردم ولی وقتی منطق پشتش رو دیدم واقعا کم اوردم و کوتاه اومدم و قبولش کردم

یه مدت سر جوابهایی که اقای رائفی پور و سایت حوزه و ... گفته بودن فاصله گرفتم و بعدش جواب حرفای اینا رو هم گرفتم و بازم برگشتم سر حمایتم از این قضیه

بعد هم شروع کردم  به صحبت کردن ازش در جاهای مختلف تا اگر درسته همه بشنون و اگر غلطه هم یکی جوابم رو بده

بلاخره یه نفر پیدا شد و یه جواب منطقی داد و گفت اگر هرقیامی قبل از ظهور باطله پس یمانی چی؟

من سر پیدا کردن جوابش یه کم تلاش کردم ولی نشد و درگیر کار شدم اما ته ذهنم کاااااااااملا درگیر این سوال بودم تا بلاخره یکی رو پیدا کردم جوابم رو بده

الان یه بنده خدا توی اینستاگرام پیدا شده که یه کم داره راهنمایی میکنه

همین اول کارم جوابی که داد این بود که قیام یمانی نشونه داره تا با باقیه قیامها که گفته شده شیعه حق حمایت ازشون رو نداره جدا باشن

این ماجرا هم که خیلی وقت بود ذهنم رو درگیر کرده بود بلاخره داره به جواب میرسه

شکر خدا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

یک دورهمی کوچولو

دفعه اولی که توی وبلاگ هولدن دیدم که حرف از دورهمی شد خواستم بگم منم هستم ، ولی بعد گفتم ولش کن

یه وقت میرم بعد جو یه جوری هست خوشم نیماد

راستش بیشتر از همه میترسیدم که یکی مثلا یه اهنگ خواننده خانمی چیزی بذاره و بعد من بخوام بگم که لطفا قطع کنید و بعد همه تعجب کنن که یعنی چی مگه میشه مگه داریم و ...

همچین اتفاقی توی مترو و تاکسی و محل کار و ... برام افتاده و حس بدی داره این تک افتادن و عجیب غریب بودن

ولی بعد که توی گزارش دورهمی هولدن عزیز با حضور شخصیت خانم "یا فاطمه زهرا" اشنا شدم فهمیدم که نه ، جای منم بوده و نرفتم

خلاصه برای دورهمی دوم اعلام کردم که منم میام

طبق عادت یه ربع زودتر رسیدم و جلوی در مترو وایسادم

یه نفر رو حدس زدم هولدن باشه که بعدم معلوم شد فوق لیسانس نداشته :-| پس هولدن نبوده

یه اقای دیگه هم حدس زدم از دوستان هست و یه ربع بهش زل زدم بعد فهمیدم نبوده :-| حالا شما حال و هوای اون بنده خدا رو تصور کن دیگه :-D

یک خانمی هم حدس زدم که خانم یا فاطمه زهرا باشه که در کمال تعجب درست حدس زده بودم

همینطور که منتظر بودم دیدم اون گوشه چندتا خانم دور هم جمع شدن و بعدم یه اقا و خانمی بهشون پیوستن و بعدم دیدم اقاهه داره زنگ میزنه و حدسم شدید شد که اینا همون جمع مورد نظر منن

رفتم جلو و دیدم بله درست حدس زدم

شخصیت هولدن خیلی فان تر و شوخ طبق تر از چیزی بود که توقع داشتم و همون اول باعث شد کلا تصوراتم راجع به همه رو بریزم دور

انقدر رفتار همه خوب و دوستانه بود که به خاطر فرض دفعه اولم خجالت میکشم

واقعا خیلی بهتر از اونی بودن که من توقع داشتم

از اونجایی که من نمیتونم مثل بچه ادم یه جا بشینم و به حرفای دیگران گوش بدم و فیض ببرم ، اینجا هم شروع کردم همین حرفای وبلاگیم رو گفتن و یه بحثی هم اونجا راجع به کپی رایت و چند موضوع دیگه راه انداختم که به نوبه خودش نظر دوستان هم جالب بود و هم مفید

خیلی وقت بود که نظرات به درد بخور توی این ح.زه نشنیده بودم

خانم دخترک و اقای دکتر میم و اون دوستمون که در حال دکتر شدن بود نظرات جالبی داشتن که به ادم کمک میکرد یه کم اطلاعاتش رو توی این زمینه به روز کنه و یه کم عمیقتر بهش فک کنه

حاجی که اخرین نفر وارد جمع شد برای من متفاوت بود

چون توی همون دقیقه اول احساس میکردم خیلی میشناسمش

این در حالیه که ما کلا 2 دقیقه با هم صحبت نکردیم

ولی به طرز خاصی باهاش حال میکنم و خوشم میاد ازش

در این بین واران خانم و دکتر میم و خانم یا فطامه زهرا زحمت خوراکی های خوشمزه رو کشیدن

نارخاتون هم توی این جمع به همراه خورشید خانم برنده جایزه ساکت ترین افراد جمع شدن

خووووووووب

کیا رو نگفتم ؟!

نه دیگه همه رو بهشون اشاره کردم

در اخر هم اضافه کنم که من زود رفتم و تا اخرش نموندم چون کلاس داشتم

درسته که خانم دکتر دخترک خفن ترین فرد جمع و هولدن فوق لیسناسه ی نائب خفن بود

درسته که دکتر میم خودش خودش رو دکتر کرده بود و حاجی متفاوت ترین شغل جمع رو داشت

درسته که اون دوستمون که در حال دکتر شدن بود نظرات خاصی میداد که ادم دلش میخواست ای حرفاش بشینه

درسته که خانم خورشید و خانم یا فاطمه زهرا و خانم واران با همون اروم بودنشون شخصیتشون دوست داشتنی تر میشد

ولی هیییییچکس در این جمع در جایگاه استادی که من بودم قرار نداشت و راستش رو بخواهید نه تواضع و نع فروتنی و نه هیچ صفت اخلاقی دیگه ای باعث نشد تا من در لفافه به این استاد بودنم اشاره نکنم

بلکه حواس پرت و حافظه ضعیفم باعث این اشتباه شد که اگر عمری باشه به امید خدا دفعه دیگه این استاد بودنم تو بوق کرنا(کورنا؟گرنا؟یا هرچیز دیگه) میکنم :-D

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نیما