امروز یه جورایی روز نکبتی بود

میتونست خیلی بدتر از اینا باشه ها

ولی خوب به اندازه خودش تلاشش رو کرد و به اندازه خودش بد بود

پوست مبارکمون رو کند

از همون اول اولش هم مسخره بازی هاش شروع شد

ساعت 1 نصفه شب:

بعد از کلی زور زدن که با دندون درد بخوابم ، از شدت در از خواب پریدم

سرم رو بستم دندونم رو یه کم باهاش بازی کردم که بلکه اروم بشه و ... ولی فایده نکرد

ژلوفن خوردم ، انگار نه انگار

چایی درست کردم یه کم گرم بشه خوب بشه بلکه ، اینم فایده نداشت

کلی زور زدم وگشتم دور خودم و از درد به خودم پیچیدم ، ولی درست بشو نبود

ساعت 2 نصفه شب:

مامانم بیدار شد و دید چه وضعیتی هستم و اومد کمک کنه

دستمال داغ کرد گذاشتم رو صورتم ، چند ثانیه اروم میشدم دوباره درد

بهش گفتم یه سری از دوستان گفتم سیر بخور یا میخک و اینجور چیزا

خودشم یه سرچی زد

دیدیم همه میگن سیر عالیه

آقا سیر عالی نبود ، سیر معجزه گر بود

من که نتنستم سیر رو درست بخورم

یه گاز کوچیک زدم و حالت تهوع گرفتم ولی همون یه نیمچه گاز باعث شد یه ده دقیقه ای به طور کاااااااااااااامل خوب شدم

ببینید دوستان ، گاز رو که به سیر زدم در کمتر از ده ثانیه دندونم خوب شدا!!! در این حد

با تشکر از خانم ماه و ماهی

بعد هم فهمیدیم کمپرس آب یخ باید میذاشتم نه دستمال داغ

کمپرس رو هم گذاشتم رو صورتم و رفتم خوابیدم

حدود ساعت 3 نصفه شب:

چند دقیقه بعد از شدت درد مجدد پاشدم

دیگه از درد داشتم دیوونه میشدم

حتی سیر هم فقط چند ثانیه اثرش باقی میموند

زنجبیل و ... هم همینطور

کمپرس اب یخ هم دیگه زورش به درد من نمیرسید

خلاصه که پاشدیم جمع و جور کردیم واسه دکتر

ساعت چهار صبح:

رسیدیم دکتر و گفتن برای پر کردن و اینا کسی رو نداریم فقط میکشیم

هیچی دیگه ، کشیدیمش

دندون نبود که ، کثافت درخت بود انگار (از بس ریشه داشت)

دادم هوا رفت تا بکشدش

ساعت شش صبح:

از اونجایی که دکتر گفت بهت استعلاجی نمیدیم

با دندونی که ازش خون میرفت ، رفتم پادگان

توی پادگان بچه ها نمیذاشتن من کاری بکنم خودشون میکردن کارا رو

من هی میرفتم اب نمک درست میکردم و شستشو میدادم دهنمو

الان که تقریبا  ساعت از کشیدنش گذشته هنوز لخته لخته خون میاد بیرون

ساعت 12 ظهر:

از پادپان زدم بیرون و چون قول داده بودم به جایی واسه کار ، رفتم دنبال کارا

غذا هم که نمیتونستم بخورم از صبح با آب و چایی و دلستر و ... سر میکردم

ناهار هم شیر خوردم و یه کم هم کیک با یه ور صورتم

ساعت 6 عصر:

رسیدم خونه

بابا اینا رفته بودن امام زاده هاشم

قرار بود مثلا مامن بیاد و یه کم دارویی ، سوپی چیزی به من بده

ماشینشون توی راه خراب شده بود در حد عجیب و غریب

اصن هنوز نمیدونیم این چه مدل خرابیی بود

خلاصه با بوکسل خودشون رو کشیده بودن بیرون

ساعت 9 شب:

بلاخره رسیدن خونه

یه مقدار چرک خشک کن و ... به من داد مامان چرا که علاوه بر دندون مسخره ام ، گلوم هم درد میکنه

بعدش نشستیم به حرف و تلوزیون و ...

بعد از نه شب تا الان اتفاق مزخرفی نیافتاده خداروشکر

فک کنم بلاخره تموم شد

لعنتی پشت هم افتاده بود اصن

من معمولا اینقدر منفی نمینویسم

مخصوصا وقتی در مورد زندگی خودم باشه

راستش اصلاانقدر منفی نیست که بخوام بنویسم

ولی امروز خیلی روی مخ بود

هر چیبود شکر خدابدون تلفات جانی تموم شد

یه دندون من این وسطاضافی بود که به درک واصل شد :-D

خیلی دلم میخوا د اپدیت هاتونرو بخونم

ولی یه جور خاصی کلافه و بی حوصه ام که نگو

به موقعش ایشالا

یه پست هم در راستای بازی هولدن باید بذارم که میذارم حالا دیر نمیشه

موفق باشید

روز هاتون مثل باقی روزهای زندگی من به جز امروز :-D

یاعلی