حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربازی یا بیگاری» ثبت شده است

این روزها ارزو میشه ، میدونم...

چند روز پیش داشتم از خونه میرفتم بیرون

همین که داشتم در رو میبستم از لای در یه نگاه به داخل هم انداختم

مامانم رو دیدم که جلو تلوزیون نشته بود و میوه میخورد و یه لبخندی موقع بسته شدن در بهم زد

یه حسی بهم دست داد

یه حس مخلوط از خوب و بد

یه حس مثل دیدن یه ویدیو که ماله 15 ساله پیشه

میبینید ادم این وقتا چه حسی میشه؟ حس خوبی داره ولی حسرت هم میخوره که کاش اون روزا برگردن

من توی اون روزا هستم ولی درگیر کار و درس و سربازی و ...

انگار نمیرسم ازش لذت ببرم  ، یعنی لذتم میبرما ولی اون قدی که باید ببرم نمیبرم

مطمئنم این روزا خاطره مشه

از اون خاطره هایی که اشک رو چشای ادم جاری میکنه

کاش بتونم انقدر این روزا رو خوب کنم که وقتی خاطره شد بهشون نگاه کنم ، یا تو ذهنم یاداوریشون کنم و فقط لذت ببرم

فقط افتخار کنم که من اون روزها رو جه خوب ساختم

فک میکنم اگر این روزا بهترین رفتارها رو با مامان و بابا و داداشم و خانمم و دوستم داشته باشم میتونم همچین حسیرو در اینده به وجود بیارم

باید یه کم جلوی ناراحتی های کوچیک روزانه مقاومت کنم

کمتر عصبی شم

کمتر به خاطر مسائل مسخره درگیر کنم فکرمو

اینده نگر تر باشم

به زندگی کلی تر نگاه کنم

یادمه یه زمانی روی یه برگه داشتم فکرامو مینوشتم و نوشتم"زندگی مثل یه بازیه کامپیوتریه"

کلی هم توضیح بعدش نوشتم که شاید بعدا اینجا هم قرارش دادم

اما بعده ها همین جمله رو از افراد بزرگ هم خوندم و فهمیدم یه تفکر غلط نیست (به احتمال زیاد)

واقعا زندگی مثل یه بازیه

باید بهترین بازیکن باشم تا هم الان لذت بیشتر ببرم هم بعد از تموم شدن بازی

به امید خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

ویار تکلّم

یه وبلاگی بود به اسم ویار تکلم که من به شخصه از مطالبش خوشم میومد

مخصوصا این مطلب اخر

البته با همه حرفاش موافق نبودم که خوب این عادیه دوتا ادم مختلف دوتا نظر مختلف دارن

اما این مطلب اخرش شدید به دلم نشست

کامنت گذاشتم

رفتم ببینم ج داده یا نه دیدم فیلتر شده :-|

امیدوارم به خاطر این مطلبش نباشه چون عالی بود

منم گفتم اینجا بذارمش که دیگران از این مطلب خوب استفاده کنن

منبع : ویارتکلم - سربازی یا بیگاری

یک- درست چند دقیقه قبل ازوقتِ بازدید که قرار بوده فرمانده از آسایش‌گاه دیدن کُند. اتفاقی بالشت‌م را جابه جا می کنم. چند بسته ترامادول پیدا می‌کنم! آخرش هم معلوم نشد کار کی بود.

دو- آمار بگیرند، دیدن غیر سیگاری یک رویا می شود و دیدن یک ترامادولی یک عادت. از هر ده تا شش تا سیگاری از آب در می‌آیند و سه تا قرصی!

سه- فرمانده ازم خواست که آنتن‌ش باشم و راپورت اتاق را بدهم. قبول نکردم. از دو سال، فقط دو روزش را پست ندادم که یک روزش هم به خاطر بیماری بود!

چهار- موارد بالا حرفایی از روی وهم و بادهوا نیست. حرف مشترک قریب به اتفاق دوستانی است که سربازی رفته‌اند و یا سربازند. سه مورد که سهل است می‌شود ده‌ها مورد مشابه موارد بالا را هم به این لیست اضافه کرد تا آن وقت به فضایی نزدیک به آن چه که در سربازخانه های کشور می‌گذرد دست پیدا کرد!

پنج- واقعا حکمت این نوع سربازی را نمی فهمم. توجیحات چرایی وجود سربازی را هم نمی‌فهمم. مثلا میگویند: سربازی انسان را مرد می‌کند! نمی‌دانم از کی تا حالا تِی کشیدن دست‎شویی و فحش خوردن و بشین پاشو مردساز است؟ از کی تا به حال دویدن و سینه‎خیز و قبل‌تر ها پامرغی رفتن مرد ساز است؟ واقعا خروجی این‌ها چه چیزی است جز تعدادی انسان بی‌احساس و غالبا معتاد که دو سال از بهترین سال‌های زندگی را که می‌شد در آن درس خواند و یا حرفه‌ای یاد گرفت تلف کرده‌اند. یا مثلا این‎که آن‌ها را برای جنگ احتمالی و دفاع آماده می‌کند. باشد قبول! اما یک دوره اسلحه و نگهبانی و تیراندازی یک ماه، نه دو ماه، نه شش ماه اما دو سال‌ش دیگر واقعا زیاد است. در واقع سه ماه آموزشی است و مابقی تحقیر و توهین و بی‌گاری! و...

شش- من نمی‌خواهم ادای روشن فکری در بیاورم که ایران را با کشورهای اروپایی بی‌طرف مقایسه کنم و بگویم سربازی نه! اتفاقا معتقدم سربازی باید باشد اما نه با این کمیت و کیفیت. نه با این شیوه و اصول. این همه جوان در سن کار را با ماهی هفتاد هزار تومان دو سال به خدمت گرفتن (حالا بماند که تعریف خدمت از نظر آن پادگان چه باشد؟!) چه منفعتی برای کشور دارد؟ آیا نمی‎شود بعد از چند ماه آموزش نظامی از آن‎ها در زمینه‎های مرتبط با توان و کارشان هم استفاده کرد؟ نمی‎شود... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما