حاصل زندگیم

خاطرت ، داستانها ، پیشنهادات ، نصیحت ها و ... کلا من حاصل زندگیم

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

مصادره شد!

تسلیت به همه دوستانی که فکر میکنن با رای دادن به اقای روحانی حرکتی بر خلاف رهبری کردن

کسانی که فکر میکنن رای دادن به روحانی (یا خاتمی و ... ) یعنی مخالفت با نظام

دیدید که چقدر شیک و راحت رایتون مصادره شد؟؟؟

"ملت ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران رای دادند"

قطعا اونها هم میدونن که اینطور نیست و پیروزی روحانی (+ درصد قابل توجه آراء خاکستری و باطله) یعنی چی ، ولی باز هم میبینین که به زیایی هرچه تمام تر همه چیز رو به نفع خودشون مصادره کردن

نمیدونم

شایدم اونهایی که به این نحو مخالفت خودشون رو "نرم" اعلام میکنن کار درستی میکنن

شاید من هنوز زیادی با شور و اشتیاق و پرانرژی هستم که میخوام با رای ندادن یا خاکستری دادن و با تظاهرات و نوشته و مناظره و ... ریشه به تیشه بزنم

شاید هم نه

شاید این منم که هنوز توی راهم موندم و این اکثریت دوستان من هستن که جلوی مقاومت ها و زندان ها و کشتار ها و ... کوتاه اومدن

نمیدونم

ولی به هر حال امیدوارم نتیجه ها مثبت تر باشه

دلم میخواست توی برگه رایی که به اجبار سرباز بودنم مینداختم توی قسمت فرد منتخب بنویسم "مهدی موعود" شماره "12" ولی دلم نیومد اسم امام زمان بیافته قاطی باقی اسما

در ضمن ، که چی؟

ولش کن

عجل لولیک الفرج

یاعلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

1080

بازدید دیروز بلاگم یکی از بالاترین بازدیدها بود

105 بازدید

امروز دیدم بازدیدم شده 1080 تا!!!!

بعد جالبه بازدیدکننده پنج تا بیشتر از دیروزه

مگر اینکه Crowler های گوگل باشه وگرنه یه نفر به طرز خفنی افتاده به جون وبلاگم و یه کامنت هم نذاشته ببینیم کیه ایشون

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

اوف بر شما ابرو ریزها

سرهنگه مارو نگه داشته زیر افتاب و داره برامون گل واژه تلاوت میکنه

برگشته میگه ارتش نماد نظام وقانونه

یک سرباز ارتش نباید بی نظمی و بی ادبی توی کارهاش باشه

ما متاسفانه بعضا داخل خیابون صحنه هایی میبینیم که واقعا خجالت اوره

باعث ابروریزیه

ما متاسفانه بعضی روزها میبینیم که سربازهایی زودتر میان و داخل ایستگاه های اتوبوس میشینن و "کلاهشون"رو برمیدارن

همه بچه ها با هم شروع کردن نچ نچ کردن یه عده میگفتن وااااااااااااااااااااای و ... :-D

مسخره یه جوری میگفت توی ایستگاه اتوبوس کلاااااااااااااااااهشون رو در میارن انگار تو ایستگاه  اتوبوس شلوارشون رو دراوردن

خوب چیه مگه؟ گرمه هوا خودت با ماشین میایی کولرو میزنی ، ماها با اتوبوس و مترو میاییم گرمه

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما

سومین دورهمی قلمی ها

اهالی قلم برای سومین مرتبطه دور هم جمع شدن

من و هولدن و خانم یا فاطمه زهرا و خانم خورشید و حاجی و دکتر میم و خانم واران که دور قبل هم بودیم

دوتا خانم هم بودن که اسم یکیشون پری خانم بود و دومی هم اسمش یادم نیست و دلم میخواد وبلاگهاشون رو پیدا کنم که اونی که اسمش یادم نیست دور اول بوده ، دوم نبوده و الان دورسوم هم بود

غیر از ما عارفه هستم ، یک بلاگر جنوبی از بلاگفا و یه خانمی هم بود که وبلاگی نبود کلا

در کل خوب بود و خنیدیدم و حال کردیم

خانم یا فاطمه زهرا کاملا خستگی از چهره اش میبارید ، صورتشم سوخت

خورشید خانم پشت بازو در اورد انقدر شیرینی ها رو حمل کرد

خانم واران کلی خوراکی خوب اورد و البته تا اخرش هم نموند که ببینیم عکس العملشون در برابر مسائل مناظره ای چه جوری خواهد بود

به نمایندگی تمام فمنیست های تندرو اون خانمه که وبلاگ نداشت در جمع حضور فعالی داشتن

هولدن دو مرتبه من رو مورد ضرب و شتم قرار داد که بهش نگم هولدن ولی بازم یادم میرفت و بهش میگفتم ، اون برای من همیشه یک هولدن باقی میمونه :-D

خانم جنوبی-بلاگفایی به نمایندگی از تمام ورزشکاران ، در اوج با جمع خدافظی کردن و رفتن پیش اون یکی گروه از دوستانشون

خانم عارفه هستم معلوم بود که حرفهایی برای گفتن داره و متاسفانه وقت نشد درست در مورد یه سری عقاید بحرفیم چرا که من مشغول با چند نفر دیگه بودم ولی خوب سر وقت از اطلاعاتش استفاده میکنم

خانم پری متفاوت ترین شخصیت از نظر من توی جمع بود ، این مقام رو دور پیش بنده به حاجی داده بودم ولی این دفعه دیگه یک روحانی با استین کوتاه عادی شده بود برام 

دکتر در میانه ی بازی وارد شد و با خاطراتشون از نحوه معافی گرفتن در سربازی باعث شدن که من خداروشکر کنم که نرفتم سراغ معافی گرفتن (همچنین دکتر تصاویری از سفرهای فوق العادشون داشتن که باعث شد دیگه قطعا برم ایرانو بگردم) :-D

حاجی به عنوان بازیکن تعویضی و تازه نفس اخر سر اومد و توی کافه که داشتیم مناظره رو نگاه میکردیم شرکت کرد

منم بودم که تا اخرای کار موندم ولی ته تهش رو نتونستم وایستم چون کار داشتم

تنها قسمت مناظره که در حد همین نیم ساعت چهل دقیقه دیدم همین مناظره اخر بود و به لطف دوستان

بهترین قسمت همین نیم ساعت مناظره ای هم که دیدم ، میلک شیکی بود که خوردم :-D

بازم میرم کافشون

با اینکه پر بوی سیگار بود و گاها احساس خفگی میکردم ولی میلک شیکش عالی بود نامرد

همین دیگه

این بود گزارش من از دورهمی سوم

**********

خدمت دوستانی که لطف داشتن در پست قبلی :

خداروشکر حال بابا بهتره

خوب که نده مسلما ولی خوب بهتره

دوستان و عزیزات همه اتون همیشه سلامت باشن

یاعلی

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نیما

بابا

بابا چند وقتی بود بیمارستان بود

سر همون قضیه دل دردش

امشب بلاخره اومد خونه

رفتم تو اتاق میبینم نشسته جلو در حموم با حوله دورش

میگم چرا اینجا نشستی بابا؟

با صدای اروم میگه حموم بودم اومدم بیرون ، دیدم دیگه جون ندارم را برم (یه خنده کوچیکم میکنه)

(برای اولین بار در عمرم) دلم میخواستم برای شنیدن این جمله زنده نمیبودم

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

یک وبلاگ عالی

یه وبلاگ پیدا کردم که عالیه

متناش رو خیلی دوست دارم

اهنگهاش رو شاید حتی بیشتر 

اگر چیزی روزی بخواد سبک مزخرف وبلاگ نویسی من رو تغییر بده احتمالا همین وبلاگ باشه

حیف که کم مینویسه

خوبه که امسال فروردین نوشته

یه متن عالیش رو میذارم بخونید کیف کنید

ادرسش: http://aminzm.com

گفتم نقاشی ـه "گردش زندانی ها"، همان که ونگوگ کشیده را دیده ای؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

بزن بریم

این چند وقت درگیر راه اندزای سایت و ساخت محصول و ... بودم شدید

ولی خوب این عدم تمرکز که بشترش حاصل از سربازیه اذیت میکرد

نتیجه اش این شد که هم سایت رو راه انداختم هم محصول رو ساختم هم فروش رو شروع کردم ولی خوب همه اشون نقص دارن و با هدف من فاصله دارن هنوز

یعنی اپدیت لازم دارن

به هر حال فردا رو مرخصی گرفتم که البته با یکی از دوستان باید برم بیرون تا ظهرش رو

جمعه هم که تعطیله و البته تا ظهرش رو با گروهی از دوستان قلمی (یعنی اهل قلم :-|) نمایشگاه کتابیم

ولی خوب بیرون رفتان با دوستان کجا و زخم بستر گرفت توی پادگان کجا :-D

ادم اینجوری کلی هم انرزی میگیره و قوی میاد سراغ کاراش

خلاصه که از امشب ما استرات رو زدیم که توی این دو روز بترکونیم

مطمئنم بعد از اتمام سربازی تا مدت های طولانی قدر زندگی ازادم رو خیلی بیشتر خواهم دونست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیما

21

جنازه هاشونو در اوردن

مهم همینه!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

عزیزم ، من کوک نیستم

چند روز پیش بابا دل درد گرفت و یکی دو روزم طول کشید و هی بدتر شد و بدتر شد

بابا هم که اهل دکتر رفتن نیست

دو شب پیش ساعت دو نصفه شب دیدم صدای بابا و مامان میاد

من دوباره خوابیدم

یه ذره گذشت دیدم صدای چندتا غریبه هم میاد! رفتم بیرون دیدم امبولانس اومده و بابا هم دلشو گرفته و شدید درد داره ، از چهره اش مشخص بود

دکتر اموبلانسه گفت باید ببرید دکتر

بردیم و مشخص شد شکر خدا چیز خاصی نیست و با دارو خوب میشه

حالا سر این قضیه دل درد ما تمرین رانندگیمونو این چند وقت نرفتیم

من با بابا میرفتیم یه دوری میزدیم که من دستم راه بیافته تو رانندگی

بعد من هی خراب کاری میکردم ماشین خاموش میشد و ریپ میزد و ...

بابا گفت از نظر فکری باید تمرین کنی و تصور کنی شرایط مختلف رو و براش اماده شی

خوب اوایل من تمرین میکردم و بعدم با بابا میرفتیم رانندی و کارم خیلی خوب شده بود

در حد یکی دو تا ریپ فقط

ولی بعدش دیگه این ماجرا پیش اومد و نرفتیم

اما من همچنان توی پادگان تصور رانندگی میکنم

به مامان میگم شبیه پسره توی فیلم " عزیزم من کوک نیستم" شدم

برای کسایی که این فیلمو ندیدن:

داستان از اونجا شروع میشه که پرویز پرستویی یه پسر داره که درس خون نیست و شدیدا دلش کامپیوتر میخواد و با وجود اینکه کامپیوتر نداره ولی مخ کامپیوتره

پرویز پرستویی هم پول نداره براش بخره برای همین شرط گذاشته که باید معدلشو بیست بگیره تا براش بخره

پسره هم یه کامپیوتر با جعبه های بریده برای خودش درست کرده و تصور میکنه که داره باهاش کار میکنه

حالا از شدت علاقه اش به کامیپوتر درس میخونه و پرویز پرستویی هم مجبور میشه براش بره و به دلیل مشکلات مالی توی ماجراهایی میافته که کاری نداریم دیگه

برید خودتون فیلمو ببیند :-| :-D

همین دیگه

خوش بگذرونید

عیده اقا

ذهنتونم درگیر چرت و پرتای زودگذر و مسخره انتخابات نکنید

هم اصولگراش رو دیدیم هم اصلاح طلبش رو دیدم

ولش کن

یاعلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیما

این روزها

این روزها که شدیدا درگیر مچ کردن خودم با شرایط جدید هستم ، همه ساعت هام یه جورایی با خستگی میگذره

یعنی از صبح خوابم میاد تا خود شب

کلا همه اش خوابم میاد

وقتی هم توی لالالند (اتاق عقیدتی توی پادگان که به دلیل خواب زیاد لالالند یا سرزمین لالا کردن نام گذاریش کردم :-D ) هستم بیشتر ازچرت نمیشه پیش رفت چرا که یهو سرهنگ سر مبارک رو میندازه پایین و با شاخ میاد تو در و و خوب درست نیست ادم بگیره جلوی رئیسه رئیسش بخوابه

حالا جلو رئیس مشکلی نداره چون رئیسه خودش از من بدتره :-D

هیچ مدله هم دست نمیشه انگار

این پکه هم پدر منو در اورده

هی باگ هی باگ

البته به امید خدا درست میشه ، شکی نیست ولی خوب خستگی میاره دیگه

کلا اوضاع خوب است و شما هم باور کنید چون دارم راست میگم

اونجا هم به پست یه سری دوستان باحال و دوست داشتنی خوردیم که خیلی هم به من لطف دارن و در حال حاضر من به عنوان بهترین سرباز عقیدتی شناخته میشم 

نشون به اون نشون که امروز سرهنگ و سروان ها با هم رفته بودن ورزش صبح گاهی بعد یه گوشه پادگان گل محمدی پیدا کرده بودن و مثل انسانهای متمدن کنده بودنشون :-|

سروانی که بالاسری منه جیبشو پر کرده بود اومد ریخت تو چایی ، امیدوارم در مواقعضرورت چیز دیگه رو تو جیبش نمالیده باشه :-D

البته ما که شکر خدا چایی رو نخوردیم ولی دلم برا بقیه میسوزه 

حالا تاینو میخواستم بگم که سرهنگ گلی که کنده بود دستش بود بعد اومد اونجا ما سربازا همینجوری پیش هم وایستاده بودیم سرهنگ اومد جلو گفت وایستا ببینم کی از همه گلتره اینو بدم بهش و خوب همونطور که منطقی هم هست دادش به من :-D

یعنی در این حد سرباز گلیم

بعد دیگه بچه ها هم رفتن برا خودشون کندن :-| خیلی حرکن زیبایی بود واقعا

خلاصه اینروزا اینجوریاس

میخواست راجع به بیماری هاری خری صصحبت کنم ولی حسش نبود

در این حد بگم هاری خری بیماری هست که بر اساس گازگرفته شدن مغز توسط خر اتفاق میافته ومن از خودم درش اوردم :-D

و بررسی کنم ایا کسانی که دلایلی مثل ازدواج و سفر به خارج یا کار مانعشون نیست ولی بازم سربازی میان ایا این بیماری رو دارن یا نه

حسش نبود دیگه خلاصه

در ایام جشن هستیم ، اون هم جشن های خیلی تو هم تو هم

خیلی تو هم توهم بهتون خوش بگذره

یاعلی

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نیما